جدول جو
جدول جو

معنی بارگاه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

بارگاه زدن(مُ رَ زَ)
برپا کردن خیمه. بارگاه افراشتن. بارگاه آراستن. بارگاه کشیدن:
بیا ساقی آن جام چون مهر و ماه
بده تا زنم بر فلک بارگاه.
حافظ (از ارمغان آصفی).
چو در مشهد طوس زد بارگاه...
قاسمی (از ارمغان آصفی).
رجوع به بارگاه افراشتن و بارگاه آراستن و بارگاه کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
بارگاه زدن
برپاکردن خیمه
تصویری از بارگاه زدن
تصویر بارگاه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرگاه زدن
تصویر خرگاه زدن
خیمه زدن، برپا کردن خیمه
کنایه از اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ کَ دَ)
نواختن نقاره یا طبل و نظایر آن بوقت شام. و این مرسوم و معمول نظام و سربازخانه هاست
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
خیمه برافراشتن. خرگاه برافراشتن. (یادداشت بخط مؤلف) :
این قضا صد بار اگر راهت زند
بر فراز چرخ خرگاهت زند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرگاه زدن
تصویر خرگاه زدن
خیمه بزرگ زدن نصب کردن خیمه
فرهنگ لغت هوشیار